محمد کارمی

 

من محمد کارمی هستم. مترجم و مدرس زبان عربی.

سابقه 7 سال ترجمه و تدریس در حوزه های توریسم درمانی، لیدری، مترجمی و تدریس خصوصی و در خدمت مسافران عرب زبان.

اینجا میخوام براتون داستان زندگیم رو بگم پس همراه من باشین.

 

جرقه یک اتفاق بزرگ

محمد پسری با سقف ذهنی کوتاه، اما رویاهای بزرگی بود. تو دبیرستان از عربی متنفر بود و خب بدترین نمره ها رو کسب می کرد، آخه تصورش از عربی واقعا چیزی بود که در مدرسه آموزش می دادن.
در سن ۱۴ و یا ۱۵ سالگی بود که در مغازه پدرش نشسته بود.  یک پسر عراقی وارد شد و شروع کرد به قیمت گرفتن و پرسش.

 

دوره-یادگیری-عربی-محمد-کارمی

چون محمد هیچ اطلاعی از قیمت ها و عربی نداشت با ایما و اشاره پاسخ می داد.  در همون زمان یک پسر اهوازی وارد مغازه شد. و جالبه بدونین هر دوی این پسرها، هم‌ سن محمد بودن، یعنی تقریبا ۱۵ ساله.  پسر اهوازی شروع کرد به ترجمه بین محمد و اون عراقی. خلاصه تمام شد و رفتن و محمد تنها موند.
به فکر فرو رفت که چرا این پسر اهوازی تونست عربی صحبت کنه ولی من چرا نمی تونم! درسته اون پسر اهوازی هست و عرب، ولی اون هم مثل من و خیلی های دیگه انسانه.

 

تولد دوباره محمد

این بود شروع ماجرای تولد دوباره محمد که خودشو موظف کرد که باید این زبان رو یاد بگیره. در سن ۱۶ سالگی بود تقریباً. چون فضای مجازی و مؤسسه ها مثل الان فعال نبودن، از طریق برنامه های بسیار ساده ای چون نیمباز و یا لاین کلمه به کلمه واژگان عربی و دستور زبان عربی رو کنار هم ‌میچید. با دنیای بسیار بزرگی رو‌به رو شده بود که گویی مثل یک انسان تنها در کره زمین به دنبال فتح بود.

محمد-کارمی-دوره-یادگیری-زبان-عربی

بارها و بارها نا امید شد و خسته، اما اون جرقه اینقدر قدرتمند بود که هیچ شکستی ونا امیدی باعث عقب نشستن نمی شد. خداوند متعال فرموده: «ان مع العسر یسرا»
و تنها دلیلی که محمد ادامه می داد به رفتن در این مسیر پیچیده و پر فراز ونشیب، این بود که وعده خداوند رو سند و تکیه گاه خودش می دونست. همینطور شد. بعد گذشت مدتی که محمد کلی واژه و دستور زبان متفرقه عربی رو‌ یاد گرفته بود، با حاج محمد آشنا شد.

 

غلبه بر ترس

حاج محمد یک‌ پیرمرد بود اهوازی که مغازه فلافل فروشی داشت. محمد بارها و بارها می رفت مغازه این پیرمرد و هربار می خواست بگه حاجی، من می خوام زبونتون رو یاد بگیرم‌. اما ترسی داشت که می گفت خجالت بکش، شاید «نه» بشنوی. شاید نشه. ولی یک بار از این دفعات گفت حتی اگه نه بشنوم، حداقل این هست که من اقدام کردم ولی نشد و پیش وجدانم و ندای درونم آروم هستم.
درکمال ناباوری و ناامیدی که محمد داشت، دل رو زد به دریا و به حاج‌ محمد گفت به من زبانتون رو یاد بدین!

 

محمد-کارمی-و-زائر-عراقی

رنج مسیر

حاج محمد قبول کرد،  اما شرطی گذاشت. حاج محمد گفت باید بیای هر روز کمکم کنی، یعنی مغازمو طی بکشی و تو درست کردن ساندویچ کمک کنی. محمد هم چون خسته از نه شنیدن ها و سردرگمی بود، بی درنگ قبول کرد و مشغول شد.
۴ ماه تقریباً از شروع به یادگیری محمد نزد حاج محمد گذشت. پدر محمد وقتی دید محمد خیلی مسر هست و خودشو اینقدر محکم در راهش میدونه، به دوستش ابوعلی معرفیش کرد.  ابوعلی یکی از دوستان پدر محمد بود که مترجمه و عرب زبان ها، در جوار امام مهربانی ها امام رضا علیه السلام کار می کنه.

کارآموزی و یادگرفتن و یادگرفتن و …

ابوعلی هم از یاد دادن عربی استقبال کرد. چون تنها کار می کرد وسختش بود. محمد شروع کرد با تیم ها و گروه هایی که ابوعلی داشت می رفت جاهای تفریحی و زیارتی. محمد هم‌ لذت می برد. چون همکلام‌ داشت و مستقیماً با خود عراقی ها در ارتباط بود. ۲ سالی از کار کردن تقریباً مجانی محمد برای ابوعلی گذشت. محمد تبدیل به یک متکلم شده بود و می تونست عربی رو‌ راحت مکالمه کنه.
یه لحظه صبر کنید! یادم رفت بگم محمد از همون بدو شروع یادگیری، کانالی درست کرد در تلگرام و شروع کرد به آموزش و کلاس گرفتن برای آموزش عربی.

 

 

دوره-سربازی-محمد-کارمی

فقط 2 ماه، نه بیشتر!

برگردیم به ماجرا که محمد ۲ سال رایگان کار کرد. الان محمد زمان خدمتش رسیده بود و مجبور بود بره خدمت. خداروشکر در اهواز، حمیدیه خدمت کرد و باز هم یادگیریش ادامه داشت. محمد در خفا، با گوشی که داشت همچنان در کانال تلگرامیش فعالیت می کرد و کلاس می گرفت. خدمت محمد تموم شد و باخودش تصمیم گرفت که مستقل کار کنه. به پدرش گفت من ماشینتونو می خوام برای کار. پدر محمد گفت قبول، اما فقط ۲ ماه نه بیشتر! ماشینم رو‌ ببر ولی بعد ۲ ماه باید برگردونی و دیگه نمیدم!
محمد بی وقفه شروع کرد به کار کردن. با زوار عرب و باکلاس هایی که برگزار می کرد، تونست کمتر از ۲ ماه یک ماشین بخره و به استقلال کاری رسید.

 

حال خوب اکنون

یکی‌ دو سالی همچنان ادامه‌ می داد و تصمیم گرفت که علاقه اش رو در پیش بگیره. این بود که تونست پیجی در اینستاگرام بزنه. البته مداومت و تلاش و مشکلات خیلی زیادی رو برای داشتن این حجم از مخاطبین تحمل کرد. و خب الان، بزرگترین پیج آموزشی زبان عربی در کشور رو داره.

 

محمد-کارمی-آموزش-دیدن-زبان-عربی

من محمدم! الان ۲۶ سالمه و با دنیایی از سختی در یادگیری و آموزش عربی، الان بیش از 4500 زبان آموز دار‌م‌ و تمام‌ تلاشم رو می کنم که بتونم به خیل عظیمی دیگه ای آموزش بدم و به امید روزی که تمام علاقه مندان این زبان بتونن راحت به مکالمه برسن.

4.3/5 - (158 امتیاز)